دل نوشته های سارا



امروز میخوام دلیل ساختن این پیج رو بگم، اصلا چرا این پیج رو درست کردم، چرا تصمیم گرفتم حرفای دلم رو اینجا بگم، راستش چون هیچ گوش شنوایی رو برای حرفام مناسب ندیدم، نه که دوست صمیمی یا خواهر مهربون نداشته باشم، چرا اتفاقا خوبشم دارم، ولی از قضاوت بقیه میترسم، دوست ندارم اطرافیانم رفتارای من و همسرم رو قضاوت کنن یا دل برام بسوزونن، چون‌مطمئنم با شنیدن یه گوشه کوچیک از حرفام حتما همینکار رو میکنن.

قصه از اینجا شروع شد که پارسال توی مرداد ماه، یه شب همسرم گفت که یه دوست پیدا کرده که دختره، با شنیدن این جمله از زبونش لحظه اول بدنم یخ کرد، ولی خیلی زود سعی کردم خودمو جمع و جور کنم، چون دوست داشتم همه حرفاش رو با من بزنه و رفتاری ازم نبینه که چیزی رو ازم مخفی کنه، خلاصه خودم رو‌طبیعی جلوه دادم و ازش خواستم قضیه رو‌برام تعریف کنه، گفت برات مهم‌نیست که دختره؟ گفتم حتما دلیلی برای این کارت داشتی، گفت که یکی از همکاراشونه ، چنپ وقتی خیلی تو خودش بوده و‌با کسی گرم نبوده، شریکش که‌مدیر عامل شرکتشونه ازش میخواد که ازش دلیل این رفتارش رو بپرسه، مسعودم باب صحبت رو‌باش باز میکنه و همین میشه شروع رابطشون.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود رایگان مطالب پزشکی آشپزي و لوازم خانگي فروش فایل مطالب اینترنتی اداره کتابخانه‌های عمومی شمیرانات سرمایه داری با مزه ها Jaime صراط مستقیم